یادداشتهای یک هرزه

ساخت وبلاگ

نیستی نبودنت مرگ عجیبی دارد...
بی کسی دربدری حس غریبی دارد...

رفتی از رفتن تو غنچه ی دل پژمرده است
عاشق زار ببین درد مهیبی دارد...

حسرت روز و شبم دیدن یک لبخندت...
دیده ی مست تو اما چه فریبی دارد...

سوز و ساز و همه ی راز و نیازم ز تو شد ...
وادی عشق تو الحق چه نشیبی دارد...

آی ای غنچه ی زیبا سخن و خوش لبخند...
گردش عمر بدونت، چه نصیبی دارد؟؟؟

یادداشتهای یک هرزه...
ما را در سایت یادداشتهای یک هرزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 123 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 6:08

بعد تو لبخند از لبهای من خشکید و رفت ...دل مدام از زهر هجر ات ساغری نوشید و رفت...تا تو بودی در سرم شور و هوای عشق بود...حال جایش را به سردرد غم ات بخشید و رفت...تا تو بودی این دلم لبریز از امید بود...شور و امید به یأس ام دلنشین نالید و رفت...آتش عشقت به جانم تو فکندی و کنون...باز آی و بین که آتش خانه ام سوزید و رفت...ناله ی مرغ سحرگاه از پی مستی نبود...آه میکرد و دلش را از جهان بُبرید و رفت... یادداشتهای یک هرزه...
ما را در سایت یادداشتهای یک هرزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 121 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 6:08

در من غم آرامی هست که همه چیز را به امان خدا رها کرده است...برو...نیا...بلاک کن مرا از دانه به دانه ی خانه های مجازی ات...در جهان واقعی ات که نیستم در جهان مجازی ات باشم که چه!؟ زندگی همین یک بار است...بگذار هر چه می شود بشود..."دوستت دارم و این تنها حرفی ست که پس نمی گیرم!"...حالا برو...آرام و سلانه هم نه، چهار تا پا از در و همسایه قرض بگیر و دوان دوان برو...می خواهم ببینم کجا را قرار است بگیری!؟؟ زندگی همین یک بار بود، تکرار نمیشود!... یادداشتهای یک هرزه...
ما را در سایت یادداشتهای یک هرزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 129 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 6:08

دست هایت را که گُم کردم
به دیوارها آگهی زدم :
"از یابنده تقاضا می کنم بمیرد!"

یادداشتهای یک هرزه...
ما را در سایت یادداشتهای یک هرزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 117 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 6:08

گفتم مگر به صبر فراموش من شوی
کی گفتم آفت خرد و هوش من شوی ؟

فریاد را به سینه شکستم که خوشترست
آگه به دردم از لب خاموش من شوی

سوزد تنم در آتش تب، ای خیال او
ترسم بسوزمت چو هماغوش من شوی

ای اشک ، نقش عشق وی از جان من بشوی
شاید ز راه لطف خطا پوش من شوی

سیمین ز درد کرده فراموش خویش را
اما تو کی شود که فراموش من شوی ؟

یادداشتهای یک هرزه...
ما را در سایت یادداشتهای یک هرزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 126 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 6:08

یادداشتهای یک هرزه...
ما را در سایت یادداشتهای یک هرزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 6:08

زمین قانون عجیبی دارد،
هفت میلیارد آدم و فقط با یکی از آنها احساس تنهایی نمی کنی
و خدا نکنه که آن یک نفر تنهایت بگذارد،
آنوقت حتی با خودت هم غریبه میشوی . . .

یادداشتهای یک هرزه...
ما را در سایت یادداشتهای یک هرزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 132 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 6:08

این روزها سخاوت باد صبا کم استیعنی خبر ز سوی تو این روزها کم استاینجا کنار پنجره تنها نشسته امدر کوچه ای که عابر درد آشنا کم استمن دفتری پر از غزلم، ناب ناب نابچشمی که عاشقانه بخواند مرا کم استباز آ ببین که بی تو در این شهر پر ملالاحساس ، عشق ، عاطفه ، یا نیست یا کم استاقرار می کنم که در اینجا بدون توحتی برای آه کشیدن هوا کم استدل در جواب زمزمه های بمان منمی گفت می روم که در این سینه جا کم استغیر از خدا که را بپرستم؟ تو را ، تو راحس می کنم برای دلم یک خدا کم است یادداشتهای یک هرزه...
ما را در سایت یادداشتهای یک هرزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 105 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 6:08

حـــکایـت زنـــدگی مـا شـده مــثـل دکــمـه ی پـــیـراهـن
اولــی رو کـه اشــتـبـاه بـــسـتی ،
تــا آخـــرش اشـــتـبـاه مـــیـری !
بــــدبـخـتـی ایــنـه کـه ؛
زمــانی بـه اشـــتـبـاهـت پـــی می بـری کـه رســیـدی بـه آخــــرش . . .

یادداشتهای یک هرزه...
ما را در سایت یادداشتهای یک هرزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 6:08

تقصیرِ خودم بود که لب باز نکردماحساسِ دلم را به تو ابراز نکردمزنجیر به پا داشتم این بود که آرامبوسیدم و از شهرِ تو پرواز نکردمتو رفتی و من ماندم و تنهایی و یک عُمرجز یادِ تو را محرمِ این راز نکردمای حسِ غریبانه بچشمانِ تو سوگندیک لحظه من از عشقِ تو احراز نکردمدر اوجِ پریشانی و تنهایی و تردیدبی نامِ تو هرگز غزلی ساز نکردمبا سوزِ تو سازِ دلِ من رنگِ خزان داشتاین زمزمه را با کسی آغاز نکردمبعداز تو کسی نکته ای از عشق نیاموختمن نیز دری سویِ کسی باز نکردم . یادداشتهای یک هرزه...
ما را در سایت یادداشتهای یک هرزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 134 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 6:08